چکاسلواکی، سال 1963. "جان دایت" پس از پانزده سال از زندان آزاد می شود. او به دهکده ای متروک نزدیک مرز آلمان می رود. بوسیله فلشبک ها او داستان خود را بازگو می کند...
«ادوارد ويلسون» (مت دیمون) به عنوان يك دانشجوي خوشبين و مثبت در دانشگاه درس مي خواند و جذب انجمن جمجمه و استخوان مي شود. اين انجمن محلي است براي پرورش فكري و آينده سازي رهبران آينده جهان. تيز هوشي ويلسون و عظمت و خوشنامي وي و اعتمادي كه به ارزش هاي آمريكايي دارد او را بهترين كانديد براي كار كردن در اين سازمان مي كند و در جنگ جهاني دوم جذب سازمان O.S.S مي شود كه اين سازمان بعد ها باعث بوجود آمدن سازمان C.I.A مي باشد.
"لاورا هندرسون" که به تازگی بیوه شده است، تئاتر متروک "ویندمیل" را خریداری کرده و "ویویان وندام" را با وجود تفاوت هایشان قانع می کند آنجا را اداره کند. ایده آنها ابتدا به موفقیت می رسد اما سالن‌های دیگر از آنها کپی کرده و فاجعه به بار می آید...
در آخرين روزهاي جنگ جهاني دوم، «ژنرال داگلاس مک آرتور» تصميم گرفت به قولي که در سال 1942 داده بود، وفا کند و دوباره پس از عقب نشيني اجباري از فيليپين، به آن جا برگردد. بيش از پانصد سرباز امريکايي در اردوگاهي در فيليپين اسير ژاپني ها بودند و با آنان رفتاري بي رحمانه صورت مي گرفت و «مک آرتور» مي خواست مطمئن شود که اين سربازها صحيح و سالم به کشورشان باز مي گردند.
«مايلز» (جياماتي) معلم و نويسنده ي ناموفقي است که در ميان سالي از همسرش جدا شده است. «جک» (چرچ) نيز دوستي صميمي است که «مايلز» او را از دوران دانشجويي مي شناسد. «جک» قرار است هفته ي آينده ازدواج کند و «مايلز» به عنوان هديه ي ازدواج به او پيشنهاد مي کند که يک هفته اي به کاليفرنيا بروند...
«اريک» (دويلن) و «الکس» (فراست) دو دوست صميمي، در دبيرستان خوش نامي در حومه ي پورتلند مشغول به تحصيل اند. اين دو نوجوان، مسحور شمايل نگاري هاي آلمان نازي هستند، از ويدوگيم هاي خشن لذت مي برند و خيلي خونسردانه نقشه مي کشند که چطور حمله اي غافل گيرانه به مدرسه انجام دهند...
مستند مونتاژی بصری از دنیای معاصر ما که توسط تکنولوژی و جرم و جنایت تسخیر شده است را ارائه می دهد…
«مايکل مور» فيلم ساز ريشه هاي قتل ها و خشونت هاي بي هدف را در امريکا مورد بررسي قرار مي دهد...
جنگ جهاني دوم، پس از حمله ي ژاپني ها به پرل هاربر. دو دوست دوران کودکي به نام هاي «ريف مکولي» (افلک) و «دني واکر» (هارتنت)، زني (بکينسيل) را که هر دو به او علاقه مند هستند پشت سر مي گذراند و رهسپار انجام مأموريت بمباران توکيو مي شوند.
«تام جریکو» ( اسکات ) ریاضی دان با استعدادی است که در زمینه ی تکامل و نگه داری از ماشین «معما» با دولت بریتانیا هم کاری می کند. به تازگی ظاهرا آلمانی ها رمز جدیدی طراحی کرده اند که ماشین «معما» قادر به رمزگشایی اش نیست و بنابراین پیش از آن که ستون مهمی شامل نیرو و تجهیزات به دریا بزند، به کمک «جریکو» نیاز است تا رمز نیروهای محور را رازگشایی کند …
