دراکولا یک پناهگاه سطح بالا برای هیولا ها و موجودات عجیب و ترسناک، به دور از دنیای انسان ها ساخته است. اما ماجرا از جایی آغاز می شود که یک پسر راز این پناهگاه را کشف می کند، و عاشق دختر دراکولا می شود...
یک باند جنایتکار بی رحم ، یک زن و شوهر جوان رو دزدیده و آنها رو در خانه در وسط نا کجا آباد رها می کنند . وقتی که دختر جوان کشته میشود ،اتفاق های عجیب غریب شروع میشود. باند قاتل ها توسط یک قاتل مودب و حرفه ای مورد حمله قرار می گیرند...
داستان در مورد یک پسر بچه به نام نورمن است که می تواند با مردگان صحبت کند برای همین هم دوستان کمی دارد یک روز عموی او به او می گوید که توسط یک جادوگر نفرین شده است و برای شکستن نفرین …
«سم» که یک تاجر است، بعد از مرگ پدرش برای شرکت در مراسم تشییع جنازه به شهر مادری اش می رود. او بعد از مدتی اقامت در آنجا می فهمد که خواهری دارد که هیچ موقع از وجودش اطلاع نداشته است...
«اندی نیکول» نوجوان ۱۴ ساله و باهوشی است که هر کاری می کند تا با ترس از تمسخر از سوی دیگر بچه‌ها در مدرسه راهنمایی مقابله کند...
پارک جلی استون سالگرد صد سالگی خود را جشن می گیرد که ممکن است آخرین سال آن باشد چون شهردار می خواهد پارک را تعطیل کرده و زمین آن را بفروش برساند.اگر پارک تعطیل شود یوگی خرسه و بوبو خانه خود را از دست می دعند.آنها با همراهی یک جنگلبان تلاش می کنند پارک را نجات دهند...
«جان» مردی میانسال است که از همسرش جدا شده و اخیرا زن با رویاهایش، «مالی» آشنا شده است. تنها مانع موجود برای جان، پسر جوان مالی «سایرس» می باشد که حاضر نیست مادرش را با کسی قسمت کند...
داستان در آینده و در شهر متروسیتی اتفاق می افتد. یک دانشمند به نام تنما ربات جوان با قدرت های باورنکردنی را خلق می کند. پسری به نام آسترو که بسیار شبیه انسان است و با ارتباط با اطرافیانش در حال یادگیری احساسات و عواطف است تا اینکه خطری بزرگ توسط شر و دوستان او را مورد تهدید قرار می دهد و اکنون آسترو باید با تمام نیرویش شهر را نجات دهد...
سید که سرپرستی سه تخم دایناسور را بر عهده گرفته، تصادفا از دنیای گمشده زیرزمینی دایناسور ها سر در می آورد و گرفتار مادر واقعی تخم‌ها میشود. از این رو دوستانش تصمیم میگرند او را نجات دهند.
دو دوست خوب زمانی که برنامه روز عروسیشان را در یک روز می گذارند تبدیل به دشمن هم می شوند...
